تا پنجه روی زخم عمیقت کشید، سم
با تیغ کینه ها جگرت را درید، سم
برشانه ی خیانت ضحاکهای شهر
ماری شد و تمام تنت را گزید،سم
تو روزه دار بودی و رنگ از رخش پرید
تادرمیان کوزه ی آبت چکید،سم
رنگ پریده ات متمایل به سبزشد
وقتی میان سرخی خونت دوید ،سم
افسوس از جسارت دشمن به مادرت
زخمی که مانده روی دلت را ندید ،سم
این سالها سکوت برایت کُشنده بود
تاآن دقیقه ای که بدادت رسید،سم
- سه شنبه
- 15
- آبان
- 1397
- ساعت
- 21:21
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عالیه رجبی
ارسال دیدگاه