#مرثیه_سوگواری_حضرت_زهرا_س
#بعد_از_وفات_پدر_بزرگوارش
#صفر_87
بلبلِ افسرده ام، رنجِ دوران دیده ام
بعدِ بابا من دِگر، بیت الاحزان بوده ام
دردِ هجران پدر، فاطمه شد نوحه گر
سینه اش اندر شرر، خاکِ غم ریزد به سر
جانِ بابا زندگی، من نمی خواهم دگر
دخترِ غمدیده را، ای پدر با خود ببر
بعدِ تو شد فاطمه، مرغکی بی بال و پر
از فزونِ اشکِ او، خاکِ قبرت گشته تر
بلبلِ افسرده ام، رنجِ دوران دیده ام
بعدِ بابا من دِگر، بیت الاحزان بوده ام
رفته ای محرابِ تو، بی نشانه مانده است
حیدرِ کرارِ تو، کنجِ خانه مانده است
او که بی یار و معین، در زمانه مانده است
لاله های باغِ او، بی جوانه مانده است
فاطمه در بسترِ، دردِ سینه مانده است
همچنان در حمله ی، بغض و کینه مانده است
بلبلِ افسرده ام، رنجِ دوران دیده ام
بعدِ بابا من دِگر، بیت الاحزان بوده ام
ای پدر یکدم بیا، غربتِ ما را ببین
دخترت تنها شده، ای رسولِ عالمین
بعدِ تو دیگر کند، دشمنت تاراجِ دین
فاطمه در حمله ی، انتقامِ تیغِ کین
خسته از دردِ زمان، آن امیرِمؤمنین
سیلِ غم ها مانده او، یکه و غربت نشین
بلبلِ افسرده ام، رنجِ دوران دیده ام
بعدِ بابا من دگر، بیت الاحزان بوده ام
آه و واویلا از این، هجرتِ جانکاهِ تو
کو علی آن مونس و، همدم و همراهِ تو
بس که دلتنگم پدر، از شرارِ آهِ تو
حسرتم شد روز و شب، هجرِ روی ماهِ تو
بعدِ تو مولا شده، همنشین چاهِ تو
سر به پیمان می نهد همچنان در راهِ تو
بلبلِ افسرده ام، رنجِ دوران دیده ام
بعدِ بابا من دِگر، بیت الاحزان بوده ام
جانِ بابا بعدِ تو، روزگارم گشته شب
دشمن پُر شور و شر، گشته مرگم را سبب
در میانِ بسترم، سینه ام در سوزِ تب
از عدوی بی حیا، شکوه ها دارم به لب
دین تو در طعمه ی، خصمِ بی اصل و نسب
پهلویم رابشکند، خنجرِ میرِ غضب
بلبلِ افسرده ام رنجِ دوران دیده ام
بعدِ بابا من دگر بیت الاحزان بوده ام!
#هستی_محرابی
- چهارشنبه
- 16
- آبان
- 1397
- ساعت
- 0:33
- نوشته شده توسط
- هستی محرابی
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه