جانم فدای چشم ترت ایهاالغریب
زخمی شده تمام پرت ایهاالغریب
آتش گرفته قلب تو از زهر کینه ای
قربان داغ بر جگرت ایهاالغریب
قدت خمیده مثل عزیز دل نبی
آمد عبا به روی سرت ایهاالغریب
خوردی زمین و از دل خود ناله ای زدی
با یاد غربت پدرت ایهاالغریب
در بین حجره با دل غمدیده ای رسید
بالای پیکرت پسرت ایهاالغریب
قربان آن پدر که پسر را بغل گرفت
داغی که خم نمود کمرت ایهاالغریب
وحید زحمت کش شهری
- چهارشنبه
- 16
- آبان
- 1397
- ساعت
- 10:26
- نوشته شده توسط
- وحید زحمت کش شهری
- شاعر:
-
وحید زحمتکش شهری
ارسال دیدگاه