هنوزم نمیشه باورم
که مادر پرت درد می کنه
هنوزم سرم درد می کنه
هنوزم سرت درد می کنه
یادته مادر نیمه شب
می سوختم چی جور توی تب
هی صدا زدم توی خواب
داد نزن سرش بی ادب
گوشوارت کجاس
معجرت چی شد
به بابا بگو
چادرت چی شد
وای ...
هنوزم نمیشه باورم
چی جوری تو کوچه راهو بست
هنوزم نمی دونم ولی
یه جور زد که گوشوارت شکست
یادته مادر، بی حیا
روی تو دستش رفت بالا
دنیا خراب شد رو سرم
وقتی لگد زد به شما
بد جوری منو
شاکی کرد و رفت
چادر تو رو
خاکی کرد و رفت
وای ...
هنوزم نمیشه باورم
هنوزم می لرزه دست و پام
هنوزم چشام خیسه ببین
هنوزم یه بغضه تو صدام
یادته قدت تا شد و
تیر و تاریک شد چشات
تا در خونه شد دیگه
شونه لرزونم عصات
کوچه کشت منو
پیر شدم ببین
اونروزی که تو
افتادی زمین
وای ...
- چهارشنبه
- 16
- آبان
- 1397
- ساعت
- 20:31
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
وحید محمدی
ارسال دیدگاه