گل باغ جنان بودیم و رفتیم
پیمبر را نشان بودیم و رفتیم
مدینه ای تمام خاطراتم
(اگر بار گران بودیم و رفتیم)
***
وداعی تلخ کردم با پیمبر
نهادم صورتم بر قبر مادر
دلم تنگ حسن شد ای خدایا
بقیع رفتم برای بار آخر
***
(دلم از زندگانی سخت سیره
بمیرم هرچی زودتر باز دیره)
رَوَد زینب جوان از این مدینه
ولی روزی که برگردد چه پیره
***
نوایی می زند آتش به سینه
رود همراه بابایش سکینه
رسد روزی که بی بابا بیاید!
خداحافظ...خداحافظ مدینه
***
دل بی تاب را تابی بیاور
شبم تاریکه،مهتابی بیاور
شده اُم البَنین وقت جدایی
برای بدرقه آبی بیاور
***
ببین زینب که جانی در تنم نیست
دگر چاره به غیر از رفتنم نیست
چنان در این سفر غارت شوم من
که حتی بنگری پیراهنم نیست
***
بود تا همره من أشجع الناس
کجا و کی کنم من درد،احساس؟!
ز چشم بَد نگهدارش خدایا
که گردد خیمه غارت بعد عباس
***
نباشد این وداع آخر من!
بگفتا رازهایی مادر من
شود گودال جمع پنج تن جمع
نَهَد بر دامنش مادر،سر من
***
خدایا هم علیمی هم خبیری
پذیرفتم هر آنچه می پذیری
برای ما شهادت بوده عادت
ولی ای وای از داغ اسیری
***
دل ارباب از هجران کباب است
رقیه در بَرَش طفل رباب است
پدر گفتا:که خوش باشی عزیزم
بدان روزی رسد جایت خرابه است
شاعر: علی اصغر انصاریان
- یکشنبه
- 5
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 16:25
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه