یا غریب الغربا
زهر جفا کرده اثر بر پیکر من
یک آشنا حتی نباشد در برمن
در غربت تنهایی ام می نالم از درد
دیوارها شاهد به حال مضطر من
مسموم زهر حاکم جور زمانم
پر از سبوی مرگ گشته ساغر من
بر روی خاک افتاده ودر پیچ وتابم
بر صفحه ی آخر رسیده دفتر من
خواهر ندارم همچو زینب تا بیاید
با مرهم عشقش شود او یاور من
ای کاش همچون قتلگه در روز عاشور
گوید مرا یک یا بنی مادر من
دلتنگ بهر دیدن روی جوادم
یا رب بیاور نور چشمم محضر من
با دست او غسل وکفن باید شوم من
با او شود طی لحظه های آ خر من
باشد حسابم با عدو تا روز محشر
تا داوری گردد زسوی داور من
شعر:اسماعیل تقوایی
- پنج شنبه
- 17
- آبان
- 1397
- ساعت
- 18:43
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه