السلام علیک یا بقیة الله یا صاحب الزمان(عج)
ساقی بچشان باده مرا مست ترم کن
بیخود ز خودم وز همگان بیخبرم کن
عاری زهنر هستم ، تا از تو بگویم
یک گوشه نگاهی کن و صاحب هنرم کن
من خاک رهِ می کده ی عشق تو هستم
باران شو ، ببار ، بهر ثمر بارورم کن
دارم به تو از بی خبران تو شکایت
بشکسته ، نگاهی به همین بال و پرم کن
زنگار گرفته مِسِ دل از غم هجران
جانا نظری ، مرحمتی کن تو زرم کن
تا کی ز تو دوری و صبوری کنم آخر
باز آ ز سفر کمتر از این خونجگرم کن
تا کی ز غریبی به بیابان بنهی سر ؟؟؟!
برگرد بیا ، یاکه مرا در به درم کن
دنیای من ِ غمزده که بی تو سراب است
کم خون به دل ِ بیکس ِ غرق شررم کن
گر که نخریدی دل بی تاب مرا ، پس
با دست خودت آمده خاکی به سرم کن
شوق سفر کرب و بلا هست در این دل
لب تر کن و صادر تو جواز سفرم کن
من «زائرم» از هجر تو خون گشته دل من
یک بار نگاهی به دل و چشم ترم کن
رامین برومند (زائر)
- جمعه
- 18
- آبان
- 1397
- ساعت
- 0:2
- نوشته شده توسط
- زائر
- شاعر:
-
رامین برومند
ارسال دیدگاه