شد سامرایم ، کرب و بلایم
از آسمانها می چکد اشک عزایم
تنهایم و جز مهدی ام
اینجا نباشد یار من
در این غریبستان شده
جانِ تن تبدار من
وای از غریبی ای خدا 4
گشته دلم خون ، قدّم کمانی
دستم شده لزران در این سنِ جوانی
زهر جفای دشمنان
آتش زد از پا تا سرم
پهلو به پهلو میشوم
با ذکر مادر مادرم
وای از غریبی ای خدا 4
مهدی شوی تو تنهای تنها
آواره و دلخون به دشت و کوه و صحرا
طفل یتیمم میشوی
سرگشته و صحرا نشین
حتی میان دوستان
هستی تو بی یار و معین
وای از غریبی ای خدا 4
- چهارشنبه
- 23
- آبان
- 1397
- ساعت
- 20:53
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین رئوفی
ارسال دیدگاه