جلوه ای از جبروت آوردند
سوره ای از ملکوت آوردند
اَبری از جنس بهار و باران
به سر این بَرَهوت آوردند
خسته بودیم که ما را از لطف
زیرِ یک سایه ی توت آوردند
به درِ خانه ی آقا یک شهر
همگی دست قنوت آوردند
به تماشای تو آدم را باز
از بهشتش به هبوط آوردند
از سرِ سفره ی زهرا امشب
محضِ لبخندِ تو قوت آوردند
آب و آیینه و قرآن این است
نوه یِ شاهِ خراسان این است
قبله خوب است همین در باشد
علیِ آلِ پیمبر باشد
چارمین نادِعلی را گفتند
باید این نام مکرر باشد
چار دیواری کعبه یعنی
چارسو جانب حیدر باشد
جامعه خواندم و گفتند که آن
با مفاتیح برابر باشد
بگذار از لب بامت نرویم
دل ما مثل کبوتر باشد
گیسویی دین و دلِ ما برده
خاصه وقتی که معطر باشد
آی همنامِ رضا آمده است
مغزِ بادامِ رضا آمده است
زلف تو کاش مجعد نشود
دل در این شام مُردد نشود
تو علی هستی و مانند علی
هیچکس صاحبِ مسند نشود
هست تاسامره و سردابش
حالِ ما شکر خدا بد نشود
جز نسیمی که پُر از عطر شماست
کاش از کوچه ی ما رد نشود
دلِ من رفت به کویَت گفتم
رفتِ تو کاش که آمد نشود
گره ام دستٍ تو بود و واشد
کار دستِ تو نباشد نشود
صدو ده مرتبه ممتد گفتیم
یاعلی ابن محمد گفتیم
دیدنت جامه دریدن دارد
یا که انگشت بریدن دارد
مژه ام خاکِ مسیرت را خورد
الحق این سُرمه،کشیدن دارد
ارزشش داشت پریشان باشیم
نازِ این زلف خریدن دارد
دلِ من میتپد آقا چه کنم
آهویی میلِ رمیدن دارد
ما رسیدیم و زمین اُفتادیم
بوسه از خاکِ تو چیدن دارد
آنچه گفتند در اوصافِ شما
دیدن و دیدن و دیدن دارد
علیِ عالیِ اعلیٰ هادیست
دهمین معنیِ زهرا هادیست
چینی ام آینه ام می شکنم
که تَرَک خورده ترین قلب منم
سامرایِ تو بنا شد اما
من پریشانِ امام حسنم
بعد تو وقف بقیع،کاش شود
عمر من صرفِ حرم ساختنم
حضرت هادی ما مهدی کو
من اویسم به هوایِ قرنم
گریه ام را به محرم برسان
کشته ی روضه ی یک پیرهنم
خواهری گفت که ای وای حسین
مادری گفت که ای بی کفنم
کاروان آه که آمد از راه
هرکه دارد هوسش بسم الله
- پنج شنبه
- 24
- آبان
- 1397
- ساعت
- 18:52
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه