#نذر_شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
#و_ولایتعهدی_امام_زمان_عج
بنشسته به درگاهِ تو ماتم زده خورشید
در فکرِ طلوع #است و یا قصه ی تبعید
تقدیر و قضا بعدِ تو این گونه رقم خورد
او بزمِ عزا گیرد و یا مائده ی عید
کوران زمین تاب ندارند #ببینند
ای نگونه جهان شعشعه ی نورِ تو تابید
تو آمدی و تا که دگر گم نشود عشق
لبریز شود جانِ جهان از مَیِ توحید
این صبحِ امیدِ تو وَ یا شامِ غمِ توست
بر غصه ی تو گریه، به شادی تو خندید
از اشکِ غروب و تبِ شب های تو پیداست
تقدیرِ زمین بعدِ تو غم باشد و تهدید
پروانه ی روحِ تو کجا طاقتِ هجران
آن ناله ی فقدانِ تو را آه! که فهمید
این صبر و رضا شیوه ی اجداد تو #بوده است
هرگز به دلت پاره نشد رشته ی امید
بر بی کسی ات عالم و آدم #همه گریان؛
صد قرن زمین اشک فشان دورِ تو چرخید
گل تشنه چمن تشنه، که تا کی تو بیایی
باید دگر از ردِ قدم های تو پرسید
در چهره ی گل خنده دِگر نیست کجایی؟
انگار زمین مرده وُ #عمریست نبارید
ماندیم پر از بارِ فراق و غمِ هجران
هی جمعه به جمعه شده این فاصله تمدید!
#شعر_جدید
#جمعه_۸_ربیع_الاول_۱۴۴۰
#هستی_محرابی
- جمعه
- 25
- آبان
- 1397
- ساعت
- 14:23
- نوشته شده توسط
- هستی محرابی
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه