سلام ای سلطان خراسان ، نگاهی کن سوی گدایان
حریمت قبله گاه ایران ، رضا جان
بهشت ما صحن و سرایت ، فدای ایوان طلایت
تو آقایی و ما گدایت ، رضا جان
یا سلطان ، علمدار زهرا تو در ایرانی
تو مشگل گشای گرفتارانی ، ز بس مهربانی
دخیلک یا مولا ابالجواد
روزی ما را زهرا دست تو داد
چه منتی بر ایرانیاین نهاد
یابن الزهرا سلطان ابالحسن
میان راه خود مکرر ، زمین میخوردی مثل مادر
لبانت خاکی گشته آخر ، رضا جان
مکش روی خاک این عبایت ، گرفته خون راه صدایت
چرا میلرزد دست و پایت ، رضا جان
واویلا ، شده صورتت همچون زهرا
کشیدی به روی زمین پایت را تو داری تماشا
میان حجره کم دست و پا بزن
چکیده خون ها از گوشه ی دهن
کمی بگو از دیوار و در سخن
یابن الزهرا سلطان ابالحسن
میان حجره پا کشیدی ، در اوج غربت که خمیدی
به سینه یک چکمه ندیدی ، رضا جان
لگد به پهلویت نخورده ، کف پا بر رویت نخورده
دگر پنجه مویت نخورده ، رضا جان
کربلا ، تنی با نوک نیزه زیر و رو شد
یکی نیزه اش در دهان فرو شد ، پر از خون گلو شد
به روی پیکر با خنده پا گذاشت
پاشنه ی پا بر آن سینه جا گذاشت
سر بریده بر نیزهها گذاشت
یابن الزهرا سلطان ابالحسن
- چهارشنبه
- 30
- آبان
- 1397
- ساعت
- 20:25
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه