با اضطراب و دلهره از روی بام ها
باشد از این سفیر به آقا سلام ها
در رو به روی دارالعماره ز کینه ها
باشد برای کشتن من ازدحام ها
حال و هوای شهر پر از بی وفایی است
بیعت شکسته اند همه بی مرام ها
این کوفیان بی خرد و تابع هوس
شرمی نکرده اند ز روی امام ها
اسفند توی کورۀ آهن بریختند
تا بوی کسب تازه رسد بر مشام ها
برخی برای گندم و برخی برای زر
حاضر شدند تا شکنند احترام ها
چندین هزار نامه برایت نوشته اند
بوی فریب می رسد از آن پیام ها
"مولا میا به کوفه" فقط ذکر مسلم است
شاید رسد به تو همۀ این کلام ها
« من سر بریدۀ سر دارالعماره ام »
پس جان من فدای لب تشنه کام ها
شاعر: سید سعید پور هاشمی
- دوشنبه
- 6
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 13:30
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه