مادر
جانم به لبم آمد با رفتنت ای مادر
سخت است فراقت را جانا بکنم باور
سرچشمه خوبیها بودی تو برای من
ای گنج محبت را مرغوبترین گوهر
یکبار دگر ای کاش باشی به کنارمن
تا بر سرزانویت از مهر گذارم سر
ای سنگ صبور من درد دلم افزون شد
گویم به که بعد از تو،درد دلم ای دلبر
با شیره جان خود، جان را تو بمن دادی
جانم تو بپروردی،ای عاشق جان پرور
دلتنگ شدم مادر از بهر نوازشها
برخیز ونوازش کن، خورشید نوازشگر
سرگشته ی دورانم مادر تو دعایی کن
کشتی اجابت را همواره تویی لنگر
در خاطر من از تو بس خاطره ها مانده
با خاطره های تو هر روز رسد آخر
شعر:اسماعیل تقوایی
- یکشنبه
- 11
- آذر
- 1397
- ساعت
- 0:46
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه