• چهارشنبه 16 آبان 03


اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(شانه های زخمی اش را هیچ كس باور نداشت)

1965
3

شانه های زخمی اش را هیچ كس باور نداشت

بار غربت را كسی از روی دوشش بر نداشت

در نگاهش كوفه كوفه غربت و دلواپسی

عابر دلخسته جز تنهائیش یاور نداشت

 

بام های خانه های مردم بیعت فروش

وقت استقبال از او جز سنگ و خاكستر نداشت

می چكید از مشك هاشان جرعه جرعه تشنگی

نخل هاشان میوه ای جز نیزه و خنجر نداشت

سنگ ها كمتر به پیشانی او پا می زدند

نسبتی نزدیك اگر با حضرت حیدر نداشت

روی گلگون و لبی پر خون و چشمانی كبود

سرنوشتی بین نامردان از این بهتر نداشت

سر سپردن در مسیر سربلندی سیره اش

جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت

دخترش با دیدن بازارهای كوفه گفت

خوب شد بابای من در دست انگشتر نداشت

شاعر:یوسف رحیمی

 

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:11
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران