• سه شنبه 4 اردیبهشت 03

 علیرضا خاکساری

عطر بهاری -(نذر گل روی تو باید شهر را آذین کنم)

1071
5

نذر گل روی تو باید شهر را آذین کنم
اسباب شور و شادی عشاق را تامین کنم
وقتی که یاری میرسد عطر بهاری میرسد 
شبهای دی را با دمت شبهای فروردین کنم
جانم حسن جانم حسن جانم حسن جانم حسن
کام تمام شهر را با نام تو شیرین کنم 
در زیر طاق گنبدت هفت اسمان گم میشود
در پلکان بارگاهت ناز بر پروین کنم 
بین بهشت و سامرایت سامرایت مال من 
اصلا نیازی نیست که عمری سبک سنگین کنم
تو هر چه باشد شاهی و من هر چه باشد نوکرم 
این را همیشه روز و شب باید به خود تلقین کنم 
اعجاز ابیات کمیت باشد به لطف اهل بیت 
تنها کسی که شاعر کوی تو شد تحسین کنم
حرف دلم را پیش از اینها خواجه ی شیراز گفت
پس از لسان الغیب بیت دیگری تضمین کنم 

"عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم
دست شفاعت هر زمان در نیک نامی می‌زنم"

ای وارث ختمی مآب ای یادگار بوتراب
خورشید عالم تاب من بر عالم خاکی بتاب 
شان رفیعت را بنازم ای عزیز فاطمه 
وقتی برای تو امام عصر میگیرد رکاب 
درک کمالت حضرت نوح نبی را کرده پیر 
شان ات عزیز مصریان را از خجالت کرده آب 
گنجینه ی اسرار را در سینه داری از ازل 
با تو نمیخواهد بگردد شیعه دنبال جواب 
هم اسقفان هم راهبان تسلیم اعجازت شدند
نه اهل معرفت که محتاج تواند  اهل کتاب 
دلتنگ دیدار تو باشد حق تعالی زین سبب
تصویری از روی تو را در عرش اعلا کرده قاب
در لقمه های سفره ات گویا جلالت ریخته 
از برکت لطف تو سائل میشود عالیجناب
حاجات اصحاب و موالی را نگفته میدهی 
محظوظ ابوهاشم شد از ان التفات بی حساب
چشمان تو خلق بهشتی مثل سامرا کند 
احسانت از اهل جهنم  نیز بردارد عذاب 
از هر در صحنت دری سوی خدا وا میشود
پایین پا پیدا شود راهی برای فتح باب
جرم است اگر سجده به پایت حجت حق در زمین
جز سجده بر پای تو من جرمی نکردم ارتکاب 
از واژه های خسته کاری بر نمی اید دگر 
شرمنده ام در شان تو هرگز ندارم شعر ناب 

ناقابلی را چشمه ی مهر تو قابل میکند 
اخر مرا هم لطف بسیار تو دعبل میکند

با دست تو وا میشود باب العطای دیگری 
دارد به تو رو میزند امشب گدای دیگری
بی حد و اندازه کریمی چون کریم اهل بیت
در رحمت و جود و سخاوت مجتبای دیگری
هر انچه میخواهی بگیر از من گدایی را نگیر 
من که ندارم جز در این خانه جای دیگری 
تو شمع و من پروانه ام با غیر تو بیگانه ام
رنگی ندارد پیش من اصلا حنای دیگری
مسکین تو در میزند مرغ دلم پر میزند 
روزی من کن از کرامت سامرای دیگری 
عطر خوش سیب از سوی شش گوشه ی تو میوزد
داری به زیر گنبد خود کربلای دیگری 
فرش حریمت بالشم انجا پر از ارامشم
از غیر دست تو نمیگیرم دوای دیگری
در جای جای بارگاهت رد پای مهدی است
سرداب سامرای تو دارد صفای دیگری 
بحرالفضائل هستی و من هرچه میگویم کم است
مدح تو را میخوانم اما در فضای دیگری 
ذریه ی سلطان طوس آیینه ی شمس الشموس!
دارد به دامن مادرت گویا رضای دیگری 
شیر درنده رام تو فتح الفتوح اقدام تو
تو حیدر کراری اما از نمای دیگری 

مانند ذکر یاعلی نامت گره وا میکند 
ایوانت اقا کار ایوان نجف را میکند 

در فطرت ما ریشه دارد مهر پنهانی ما 
اسباب خدمت میشود افکار عرفانی ما 
از لن تنالو البر حتی تنفقوا دریافتیم
باید که الگومان شود احکام قرانی ما 
در قحطی انسان و انسان دوستی ای کاش که
چون ریزعلی باشیم و باشد فصل دهقانی ما 
دل روی دل باید نهاد و شهر را اباد کرد  
ویرانی هم میهنان ماست ویرانی ما 
دفتر به پایان آمده اما حکایت باقی است 
 مضمون سرازیر است در ابیات پایانی ما 
از پا در اورده ست داعش را نه تنها تیر و تیغ 
او را زمین زد عاقبت نیروی ایمانی ما 
ریز و درشت دشمن شیعه به خاک افتاده از
سیلی سنگین برادرهای افغانی ما
جایی برای عرض اندام سنان و شمر نیست
وقتی قیامت میکند کیسان ایرانی ما 
بی شک شکار بعدی اش باشد فقط ال سعود
فتح مدینه میکند قاسم سلیمانی ما 
خاکسترش بر باد داد بر دشمنانش یاد داد 
شوخی ندارد باکسی گردان طوفانی ما 
او خار چشم دشمن است فرمانده ای فیل افکن است
پایان گرفت از همتش شبهای بحرانی ما
چشمش به فرمان ولی دلواپس سید علی
چشم امید حضرت یار خراسانی ما 
جای شهیدان دفاع از زینبیه خالی است
در سور و سات شادی و جشن و گل افشانی ما
حال دل پیروز را سرمستی امروز را
قبلا به زیبایی روایت کرده خاقانی ما 

"عید است و پیش از صبح‌دم مژده به خمار آمده
بر چرخ دوش از جام جم یک نیمه دیدار آمده

  • پنج شنبه
  • 22
  • آذر
  • 1397
  • ساعت
  • 14:4
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران