دستِ گدا دراز به سوی کریم هست
لطفِ کریم، شاملِ ما از قدیم هست
ما را گدا نوشت و خودش سُفره پهن کرد
دیدیم هر سحر که سویش آمدیم، هست
حرف از دهان نیامده بیرون، جواب داد
فیضِ اجابت از نَفَسی مستقیم هست
قسمت نشد زیارتِ کرب و بلا ولی
شُکرِ خُدا زیارتِ عَبدُالعَظیم هست
دل هر سحر به عَطرِ بهشتی مُعطَّر است
از بوی سیبِ سُرخ که در این حریم هست
تهران به سوزِ سینه ی ما گرم تر شده!
آگه زِ رازِ عشق، که غیر از فهیم هست؟
آتش گرفت باز دلم یادِ مجتبی
دیدم نواده اش به چه جایی مُقیم هست...
دادم سلام و... اشک اَمانِ مرا بُرید
دیدم سلامِ من سَرِ دوشِ نسیم رفت...
- پنج شنبه
- 22
- آذر
- 1397
- ساعت
- 14:38
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا رسول زاده
ارسال دیدگاه