سلام ای صاحب شأن و مدارج
سلام ای دختر باب الحوائج
تو روح عصمتی معصومه هستی
تو از روز ازل در دل نشستی
بهشت مطلق شهر قمی تو
دلآرام امام هشتمی تو
خلایق گرد رویت در طوافند
ملائک بر درت در اعتکافند
ز تو خورشید کسب نور کرده
ز شرمت ماه ، رخ ، مستور کرده
به سویت هر چه حاجت دار، راهیست
گدایی بر درت چون پادشاهیست
حریمت مرکز عشق دو عالم
به این گلزار دعوت کن مرا هم
دل پاک ائمه بی قرارت
مزار حضرت زهرا مزارت
ببین زوار قبر انورت را
که میجویند اینجا مادرت را
عزادارت زمین و آسمانند
غم و درد دل تو بی کرانند
دلت در طوس و پا در ره نهادی
برادرهای خود از دست دادی
تو درد و رنج بسیاری کشیدی
ولی روی برادر را ندیدی
چو دیدی بی کس و بی یار ماندی
غمین خود را به شهر قم رساندی
تمام شیعیان با قلب مسرور
به استقبال تو با شادی شور
به خاک مقدمت بوسه نشاندند
ز بام خانه ها گل می فشاندند
ندیدی تو یقین در آن میانه
اثر از کعب نی یا تازیانه
تو دیگر سیلی کافر ندیدی
به روی نی سر دلبر ندیدی
ندیدی سنگ بر پیشانی اش را
به روی نیزه قرآن خوانی اش را
ندیدی گریه های دختران را
ندیدی سنگ بازی با سران را
ندیدی همنوا با آه و ناله
به زیر دست و پا طفل سه ساله
اگر چه غصه و غم کم ندیدی
نگاه تلخ نا محرم ندیدی
الا ای چهره ات ماه منیرم
برای عمه ات زینب بمیرم
- سه شنبه
- 27
- آذر
- 1397
- ساعت
- 16:44
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مهدی مقیمی
ارسال دیدگاه