آمد ورودیه
بارانی است حال و هوای حسینیه
در اوج احترام
یک کاروان رسید به صحرای ماریه
گرچه رسیدهاند
پایان این سفر شده آغاز مرثیه
زینب به خویش گفت
بوی فراق میرسد از سمت بادیه
قبل از ورود شمر
قلبش شکست حضرت زهرای مرضیه
ناحیهی گلو
شد شرح آن زیارت مخصوص ناحیه
امسال میرسد
دست ِ رقیه، مشک ابالفضل ِ مرثیه
امسال میخورد
اصغر از آب مشک، ولو چند ثانیه
حی علی الصلوة
حی علی العزا شد و آغاز مرثیه
بند دوم)
دل اضطراب داشت
شکر خدا رقیه به صورت نقاب داشت
هر محملی که بود
از گیسوی فرشته به دورش حجاب داشت
هر رفت و آمدی
در کاروان عشق حساب و کتاب داشت
آمد سکینه و
شرم حضور پیش رخش آفتاب داشت
از ناقه بر زمین
زینب قدم گذاشت و اکبر رکاب داشت
عباس من کجاست؟
آری هنوز پرسش زینب جواب داشت
حرف از عطش نبود
سقّا برای اهل حرم مشک آب داشت
سیراب و بیصدا
پیش رباب کودک ششماهه خواب داشت
بند سوم)
کم کم زمان گذشت
ایام خوش گذشت ولی ناگهان گذشت
اکبر که رفت، آه
بانگ اذان نیامد و وقت اذان گذشت
سقّا نیامد و
آخرْ سر، آب از سر لب تشنگان گذشت
وای از دل رباب
با نیشخند حرمله تیر از کمان گذشت
در بین قتلگاه
سرنیزهای شکست ولی از دهان گذشت
سر نیزه بس نبود
یکدفعه خنجر آمد و از استخوان گذشت
چون روضه باز بود
از روضهی بریدن سر روضهخوان گذشت
- چهارشنبه
- 28
- آذر
- 1397
- ساعت
- 13:1
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حامد تجری
ارسال دیدگاه