اگر بر آستان خوانی مرا، خاک درت گردم
و گر از در برانی، خاک پای لشگرت گردم
به دامانت غبار آسا نشستم، بر نمی خیزم
و گر بفشانی ام، خیزم ولی گرد سرت گردم
علی، شیر خدا باب تو شیر خود به قاتل داد
تویی دلبند او، مپسند بی فیض از درت گردم
دل و جانم، ز تاب شرم، هم چون شمع می سوزد
بده پروانه، تا پروانه سان خاکسترت گردم
به دربارت اگر باری دهی بارم، زهی عزت
ولی خود با چه رویی رو به رو با خواهرت گردم
ببین از کرده ی خود سر به پیشم، سر بلندم کن
مرا رخصت بده تا پیش مرگ اکبرت گردم
اگر باشد به دستم اختیاری، بعد سر دادن
سرم گیرم به دست و باز بر گرد سرت گردم
وضو گیرم ز آب کوثر و نامش به لب آرم
که شاید رستگار از فیض نام مادرت گردم
اگر بر جان فشانی نیستم قابل اجازت بخش
به خیمه مهد جنبان علی اصغرت گردم
شاعر:علی انسانی
- دوشنبه
- 6
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 16:48
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه