از ماجراى عشق آنكه قسمتى دارد
فهميده شبهاى بيابان لذتى دارد
هركس به يارى رو نمايد در شب هجران
ديوانه با خار مغيلان خلوتي دارد
گوشه نشين كردند هركس را پسنديدند
موسى ميان طور كنج عزلتى دارد
اهل محل از سرگذشتم قصه ميسازند
حال بد ديوانه درس عبرتي دارد
عاشق شوى قيد خودت را ميزنى يك شب
در جمع ما بى خانمانى قيمتى دارد
دلخور نشو از حرف مردم هر كه عاشق شد
پشت سرش حرف و حديث و تهمتى دارد
دانستم از خاكستر پروانه زير شمع
عاشق شدن با سوختن سنخيّتى دارد
حاجت نياورده هم اينجا دست پر برگشت
كارِ نكرده هم در اينجا اجرتى دارد
گاهى مسير توبه پشت آبرو ريزى است
لغزيدن پاى زليخا حكمتى دارد
از كوچه ليلا جبين نشكسته نگذر چون
اين كوچه نزد عاشقانش حرمتى دارد
آنكه سر سجاده اش شبها نميخوابد
بعد از وفاتش تازه خواب راحتى دارد
بيرون نياندازم ز درگاهت به اين زودى
اين بخت برگشته در اينجا كسوتى دارد
سوگند به زهرا كه هركس نوكرى كرده
با فضه و اسما و قنبر نسبتى دارد
بازار دنيا چند روزى هست و فردا نيست
دخل دكانش سكه ء بى بركتى دارد
كالاى ما اشك است از رونق نمي افتد
گريه كن زهراست آنكه ثروتى دارد
مردى براى همسرش تابوت ميسازد
زهرا كه راحت شد على چه طاقتى دارد!!؟؟
- دوشنبه
- 3
- دی
- 1397
- ساعت
- 16:26
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
محمد جواد پرچمی
ارسال دیدگاه