بی سرپناه آمده ام یاوری کنی
حال و هوایِ قلب مرا کوثری کنی
لطف تو هست شامل حالم... ببین که باز
محتاج آمدم که گدا پروری کنی
زهرا(س) شدی که نور٬ تو را بندگی کند
اصلا قرار بود که روشنگری کنی
میدانِ رزمگاهِ تو شد بینِ شعله ها
چون ذوٱلفقار٬ رفته که جنگاوری کنی
ترسی نداشتی ز غلاف و در و هجوم
وقتش رسیده بود که پیغمبری کنی
شش ماهه پر کشید... بیا فضه! زودتر...
باید برای مادرمان مادری کنی
طرزِ دفاعِ تو چقدر عاشقانه بود
باید که بر زنانِ جهان سروری کنی
وقتش رسیده روضه بخوانی و غرقِ اشک
فکری به حالِ پیرهن و معجری کنی!
- سه شنبه
- 4
- دی
- 1397
- ساعت
- 21:15
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه