قلبم به شوق رویت در سینه ام تپیده
باز آی تا ببینم روی تو را به دیده
تشریح غم چنانم کردی نحیف گویی
در بستر مصیبت طفلیست آرمیده
خیاط چرخ گردون با سوزن جدایی
از تار و پود غربت بر من کفن تنیده
آتش زدند زاغان بر آشیان بلبل
بر سینه لطیف گل خارکین خلیده
محسن بجای پستان شیر ولایتت را
با لایلای آتش از میخ در مکیده
غم نیست بر جدایی دانست اهل عالم
در زیر پای مجنون لیلای او خزیده
یاسین بخوان که کوثر نای نفس ندارد
( ای شاهکارخلقت عمرم به سررسیده )
از روی لاله گونت پیداست تیغ گردون
بر قلب قلب عالم داغ مرا کشیده
طفل جنین نشین را مانی مگر چه رفته
بر چشم فتح بین و بر ابروی خمیده
دردی نهفته دارم بگذار گویمت فاش
زانرو غزال عشرت از دام ما رمیده
در کربلاست محشر هنگام قتل و غارت
گرید به کودکانش در نی سربریده
در کربلا حسینم شمع وفا و زینب
پروانه بلا باد آتش بجان خریده
میگفت دوش هاتف یا فاطمه بپا خیز
( پیک اجل همین دم بر پشت در رسیده )
کفر است « شمس شابا » با خلق خو گرفتن
ایشان نبرده بویی از راز ناشنیده
- پنج شنبه
- 13
- دی
- 1397
- ساعت
- 12:1
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه