برای لشکر دشمن شدی شراب ای آب
چرا به چشم حرم میشوی سراب ای آب ؟!
میان موجِ تو عکسیست، از کویر و عطش
چقدر، تشنه کشیدی میان قاب ای آب
اگر چه مهریهی مادر حسینی؛ آه
شدی حرام، بر اولاد بوتراب ای آب
در آرزوی نَمی از تو خشک شد، بی رحم !
برس به دادِ لبِ کودکِ رباب ای آب
شنیدی العطشِ اهلِ خیمهی ما را
و باز هم نشدی از خجالت آب ای آب
بیا و شانه به شانه به خیمهها برویم
اگر که رو بزنم میشوی مُجاب ای آب ؟!
شبیه کودکِ خود مشک، را بغل کردم
بیا و در دل گهوارهات بخواب ای آب
نمیرسیم به اصغر ؟؛ نه میرسیم آری
نُفوس بد نزنی !؛ دارم اضطراب ای آب
کسی ندیده که سقا بدون آب شود
بنای آبرویم را نکن خراب ای آب
چرا نماندی و رفتی ؟ چرا بخار شدی ؟
سئوالهای مرا میدهی جواب ای آب ؟!
- پنج شنبه
- 13
- دی
- 1397
- ساعت
- 21:54
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
رضا قاسمی
ارسال دیدگاه