• جمعه 31 فروردین 03

 محمد قاسمی

مربع ترکیب ولادت حضرت زینب(س) -(تا باب فیض ، رو به دلم باز می شود)

1351
1

تا باب فیض ، رو به دلم باز می شود
شعرم به شوق مدح تو آغاز می شود
همچون كليم كار من اعجاز می شود
احساس قلبي ام به تو ابراز می شود

تا با توأم به مردم دنيا چه حاجت است
"خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟"

خاتون مشرقین سلام عرض می کنم
ای عین نور عین سلام عرض می کنم
بانـيِ عالمین سلام عرض می کنم
آرامش حسین سلام عرض می کنم

این جمله ،حرف قلبی هرچه برادر است
(روزی که آمدی به زمین روز خواهر است)

چشم و چراغ عترت طاها خوش آمدی
آیینه دارِ هیبت مولا خوش آمدی
ای امتداد حضرت زهرا خوش آمدی
(سوّم امام زاده ی دنیا خوش آمدی)

آنسان که شرح عاشقی تو شنیدنی ست
لبخند تو به چهره ي ارباب دیدنی ست

چون در قفای عشق خودت با سر آمدی
بر هر چه عاشق است در عالم( سرآمدی )
اي افتخار كرده به تو ذات سرمدي
الحق که تو ( عقیله ی آل محمّدی )

درد از دل رسول به سرعت عبور کرد
با تو خدیجه باز در عالم ظهور کرد

در تو صفات ذات خُدا جلوه گر شده
در خاک با تو مهر و وفا جلوه گر شده
اوج مقام صبر و رضا جلوه گر شده
کرب‌ و بلا به شام بلا جلوه گر شده

تو آمدی که زخم مدینه رفو شود
با خطبه ات بساط ستم زیر و رو شود

از شان تو خُداست که سر در می آورد
سلطان انبیاست که سر در می آورد
زهراست،مرتضاست که سر در می آورد
مظلوم کربلاست که سر در می آورد

چون درخُور مقام تو جز این نداشته
اسم‌ تو را خدای تو( زینب ) گذاشته

با دیده ، دیدن تو مُیّسر نمی شود
نوری و خاطر تو مُکدّر نمی شود
بی تو حسین زندگی اش سر نمی شود
جز تو کسی که زینت حیدر نمی شود

با احتساب اینکه تویی زینت علی 
قطعاً یکی ست خَلق تو با خلقت علی

استاد تو خداست ، خُدايي علیمه ای
صدّيقه و مُطهّره اي و فهیمه ای
شخصاً شبیه فاطمه حق را ندیمه ای
اُخت الکریم ، بنت کریم و کریمه ای 

از بس که مثل شیرخدایی تو شیرزن
با دیدن تو یاد پدر می کند حسن

كوريِ چشم جُملگـيِ بد نهادها
هيچند در برابرت ، ابن زیادها
ما نیستیم پیرو کج اعتقادها
عین نفهمی است اگر بی سوادها- - -

گفتند شام و کوفه تو را بی نقاب دید
بالله؛ حجاب نیز تو را در حجاب دید

داغی که پیر کرد تورا درد شام بود
با اینکه دورتان همه جا ازدحام بود
با تو وقار اهل حرم مستدام بود
آنجا که حُبّ حیدر و زهرا حرام بود

با بودن تو شعبه ای از کربلا شده
در زینبیّه اش نجف از نو بنا شده

اندازه ي تو هيچ كسي غم نديده است
داغي كه ديده اي تو مُحرّم نديده است
نسل بشر كه هيچ مَلَك هم نديده است
با اينكه درد و داغ،دلت كم نديده است

جز حمد كردگار دمي بر لب تو نيست 
جز يا حسين زمزمه ي هر شب تو نيست

در قتلگاه پير شدي خاك بر سرم
از جان خويش سير شدي خاك بر سرم
گفتند كه اسير شدي ، خاك بر سرم
با شمر هم مسير شدي خاك بر سرم

خاكم به سر كه همسفر اشقيا شدي
از يادگار مادرت آخر جدا شـدي

شد مثل مادر تو نصيب تو سوختن
بستند هر دوست تو را چون ابوالحسن
نه يوسفي براي تو ماند و نه پيرُهن
گفتي دم وداع به سالار بي كفن

"چون چاره نيست مي روم و مي گذارمت"
"اي پاره پاره تن به خدا مي سپارمت"

  • پنج شنبه
  • 20
  • دی
  • 1397
  • ساعت
  • 16:12
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران