فاطمه نمیدونم
چرا پرِ حسرته عمق نگات
دردتو بهم بگو
برام شده غصه سکوت صدات
چشمات به دره زهرا
گونه ت چه تره زهرا
حق داری با این دردا
خوابت نبره زهرا
بند دوم
حال تو وخیمه و
غمت زده شعله به جون علی
پابه پای گریه هات
سه ماهه دلش پرِ خون علی
دردم شده هر دردت
بدتر شده سردردت
را میری و میشینی
ازدست کمر دردت
بندسوم
تاحسینو میبینی
چشات میشه باز پرِ نم نم اشک
فاطمه فدات بشم
بگو چیه علت اینهمه اشک
میگی با چش گریون
یک روز وسط میدون
پیش تو با شمشیرا
میشه بدنش پرخون
- شنبه
- 22
- دی
- 1397
- ساعت
- 15:11
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
عالیه رجبی
ارسال دیدگاه