فاطمهای که عقلها، محو عبادتش بوَد
نقش به چهر دوستان، مُهر ارادتش بوَد
همسریِ علی، نهایت سعادتش بوَد
لیلۀ قدر اولیا، شام ولادتش بوَد
ثبت شد از ولادتش، بقای نسل احمدی
یافت بقا ز نسل او، شریعت محمدی
فاطمهای که ذات حق بر او، سلام میکند
ادای ذکر نام او، به احترام میکند
کسی که پیش پای او، پدر قیام میکند
بر در خانهاش سلام، صبح و شام میکند
شرف ببین که خانهاش، بُرده سَبَق ز طور هم
حیا ببین که پوشد او، چهرۀ خود ز کور، هم
فاطمهای تو، بازگو فلسفۀ حیات را
ساخته جِدّ و جَهد تو سفینةالنجات را
زنده نگاه داشتی، «و آتوا الزّکاة» را
«حی علیالفلاح» را، «حی علیالصلاة» را
ای که خدای بی مثل، به کوثرت مثال زد
دَم از جلال و، قدر تو، قادر ذوالجلال زد...
به حُسن تو، که میکند جلوهگر آفتاب را
به اشک تو که بشکند قیمت دُرّ ناب را
به کوی تو که از دلم ربوده صبر و تاب را
عرض سلام کردم و، منتظرم جواب را
دریغ از جواب ما، به خاطر خدا مکن!
دست توسّل مرا، ز چادرت جدا مکن...
- پنج شنبه
- 27
- دی
- 1397
- ساعت
- 17:33
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
استاد سید رضا موید
ارسال دیدگاه