بیا عزیرِ دلم بر غمم تو پایان باش
دگر ز پردهٔ غیبت چو مه نمایان باش
کجا رسد به سرابِ کویر ، لب تشنه
به ابرِ رحمت خود روح بخش این جان باش
همیشه تابش نورت به فیض برده مرا
برای شستنِ جانم دمی چو باران باش
دلم که منتظر واقعیِ روی تو نیست
بیا به شعر غمِ انتظار پایان باش
قلم کجا و اَلفبای انتظارِ شما
بیا معلمِ این کودک دبستان باش
به درد عشق خودت مبتلا نما من را
به درد غیرِ محبت همیشه درمان باش
شکسته عهد خودش را دوباره آمده است
دوباره شافعِ این بندهٔ پشیمان باش
همیشه عشقِ علی آبرو به دل داده
دلا به یمنِ عمل افتخارِ جانان باش
اجابتِ فرجش شد به گریه بَر جدش
به ندبه گریه کُنِ آن شهیدِ عطشان باش
- شنبه
- 29
- دی
- 1397
- ساعت
- 9:37
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حامد آقایی
ارسال دیدگاه