میان رفتن و ماندن بمان کنار علی
حدیث عشق بخوان یار با وقار علی
تو ذوالفقار علی بوده ای اگر بروی
بدان ز کار فتاده ست ذوالفقار علی
چه روزگار خوشی با تو داشتم بانو
چه کرده ای که خزانی شده بهار علی
نفس نفس زدنت از نفس مرا انداخت
ببین که خانه نشینیست روزگار علی
بیا به دست شکسته گره زمن وا کن
ببین چگونه گره خورده روی کار علی
علی شود بفدای تو و سر زخمیت
نرو بمان که تو باشی همیشه یار علی
- شنبه
- 29
- دی
- 1397
- ساعت
- 20:16
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه