در كتاب«ارشاد القلوب»نقل شده كه فاطمه(س)فرمود:
هيزم بسيار به در خانه ی ما آوردند،تا خانه و اهلش را بسوزانند،من در پشت «در» ايستاده بودم،و آن قوم مهاجم را به خدا و رسولش،سوگند میدادم كه دست از ما بردارند و ما را ياری نمايند.
عمر،تازيانه را از دست قنفذ غلام آزاد شده ی ابوبكر گرفت،و با آن بر بازويم زد و اثر آن همچون رگههای بازوبند در بازويم باقی ماند،آنگاه لگد به در زد و در را به طرف من فشار داد،در اين هنگام به صورت بر زمين افتادم در حالی كه فرزند در رحم داشتم، آتش زبانه میكشيد و صورتم را میسوزانيد،او با دستش مرا می زد، گوشوارهام قطع و پراكنده شد،درد مخاض مرا فراگرفت، محسنم بی گناه،سقط و كشته شد.
رنجها و فريادهاى فاطمه(ترجمه بيت الاحزان)،ص۱۵۱
- یکشنبه
- 30
- دی
- 1397
- ساعت
- 11:30
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه