رفتی و بیچاره شده حیدر
دلم اسیر درد و غمهاته
مونس هر روز و شبم زهرا
گریهٔ جانسوز یتیماته
بعدِ تو ای تنها طرفدارم
خونه نشینه حیدرِ کرّار
چیکار کنم با خاطره های
آتیش و مِسمار و در و دیوار
یادم نمیره که
تورو زدن زهرا
چیکار کنم من با
دلِ حسن زهرا
واویلا واویلا...
مگه قرار نبود که تا آخر
فاطمه جان قرارِ هم باشیم
مگه قرار نبود توو سختی ها
همیشه در کنار هم باشیم
تو رفتی و من و یَتیمانِت
ذکرِمونه واویلا واویلا
حالا باید بیام سَرِ خاکِت
تا به سحر گریه کنم زهرا
گریه به یادِ اون
جان و دلِ خسته
قامت خم گشته
پهلوی بشکسته
واویلا واویلا...
- چهارشنبه
- 3
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 10:52
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه