یا فاطمه الزهرا(س)
نشان مرگ در رویش عیان است
بمیرم همسرم زهرا جوان است
عنان چشمهایم دست من نیست
نگاهش می کنم اشکم روان است
زمانه روی بد برما نشان داد
بهار زندگانی ام خزان است
تمام خاطرات خوب من اوست
مرا سنگ صبوری مهربان است
برای حق من جانباز گشته
در این ره زخم پهلو ارمغان است
کنار بسترش بنشسته ام من
کنون ذکر مدامم الامان است
دگر تاب وتوان از دست داده
به آرامی مرا نجوا کنان است
علی،جان تو و اطفال خردم
که مادر بهرشان دل ناگران است
شبانه پیکرم در خاک بگذار
تمنایم زتو قبری نهان است
وصیتهای او جان ودلم سوخت
دلم خونین وچشمم خون فشان است
بمیرم، از علی تابوت خواهد
تمنایش مرا آزار جان است
زبسکه گفت او عجل وفاتی
اجابت را زسوی حق نشان است
کبوتر بچه هایش مانده برجا
کبوتر فکر ترک آشیان است
خدایا صبر برحیدر عطا کن
که تنها مانده، بین دشمنان است
شعر :اسماعیل تقوایی
- چهارشنبه
- 3
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 12:32
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه