یا فاطمه الزهرا(س)
الهی بشکند دست مغیره
که باعث شد تو از من رو گرفتی
دلم لرزید آنوقتی که دیدم
به ناله دست بربازو گرفتی
به پهلو آمدم احساس دردی
دمی که دست برپهلو گرفتی
نمی خواهم ببینم جان حیدر
که تو سر بر سر زانو گرفتی
مگرچه بین کوچه روی داده
که بر خانه نشینی خو گرفتی
الا ای زورق هستی حیدر
به بستر پس چرا پهلو گرفتی
شنیدم با دعای مرگ هرشب
برای درد خود دارو گرفتی
چرا با اینهمه دردی که داری
دوباره دست بر جارو گرفتی
نمودی خانه خود آب وجارو
کنم شکر خدا،نیرو گرفتی
خوشا برحال زینب دخترتو
برایش شانه بر گیسو گرفتی
به فضه گفته ام برچیده بستر
که بینم حالتی نیکو گرفتی
هزاران شکر می گویم خدایا
که بیماری زاین بانو گرفتی
شعر :اسماعیل تقوایی
- پنج شنبه
- 4
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 17:45
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه