پدرم لحظه ي راهي شدنم ريخت به هم
خواستم بوسه به دستش بزنم ريخت به هم
رجزم بود علي ابن حسين ابن علي
اين رجزخواندم و كفرازسخنم ريخت به هم
لب ودندان من آن لحظه هدفگيري شد
كو اويسي كه عقيق يمنم ريخت به هم
با عمودي به سرم منقذ ملعون كوبيد
بد زد آنقدر كه حتي دهنم ريخت به هم
اشتباهي طرف لشگريان رفت عقاب
كوچه اي بازشد اعضاي تنم ريخت به هم
اربأ اربا شدم و زيرلبم گفتم كه
سربابا به سلامت بدنم ريخت به هم
گله اي گرگ صفت دور وبرم حلقه زدند
آه يعقوب بيا پيرهنم ريخت به هم
نرسيده به تنم خورد زمين بابايم
من بميرم پدر بي كفنم ريخت به هم
- پنج شنبه
- 4
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 21:2
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه