حرمله الهي که خيرنبيني،هنوزم نخشکيده اشک رباب
با دلش چه کرده اين غم که ديگه،نميشه پيشش بياري اسم آب
خواب اصغر و ميبينه روز و شب،زندگي ميکنه با فکر علي
تا غذا براش ميارن ميشينه باز زبون ميگره با ذکرعلي
برا آرامش خاطر خودش،ميره گهواره را هي تکون ميده
ميون گريه لالائي ميخونه،روزي صد بار توي روضه جون ميده
بميرم الهي بعد کربلا،افتاده بدجوري از خواب و خوراک
ميگه پيش چشم من با نيزه ها،درآوردن علي مو از زيرخاک
يه سالي ميشه که بعد کربلا،نمي شينه ديگه زير سايبون
توي آفتاب مي شينه روضه اش اينه،آقامو کشيدنش تو خاک و خون
- شنبه
- 6
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 11:25
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه