• دوشنبه 3 دی 03

 محسن صرامی

شعر در مدح امام حسین(ع) -(دل ما را به سر زلف تو بستند حسين)

746

دل ما را به سر زلف تو بستند حسين
چشم ها گرم تماشاي تو هستند حسين

دست ما را توگرفتي هنر ازتوست،اگر
عاشقان ات همه پاي تو نشستند حسين

هر دري بسته شود جز در پر فيض خودت
در روي مثل مني نيز نبستند حسين

حق بده بر دل آنها که پس از عاشورا
جاي رب اکبرتان را بپرستند حسين

آنچنان نام تو مستي به ميان آرد که
غالبأ سينه زنان باده به دستند حسين

نکند خالق ما بودي و ما بي خبريم
به کجا راز دل خسته ي خود را ببريم

ما همه لشگر ديوانه ي اين درگاهيم
با غم عشق تو از روز ازل همسفريم

نام تو زمزمه کرديم که زمزم داريم
ما و شادي!نه که از داغ غمت خون جگريم

به خداوند که حتي ز فرات آقاجان
بر لب خشک تو محتاج تر و تشنه تريم

عارفي گفت يک چله بسوزيم فقط
چند سالي ست که پروانه ي بزم سحريم

در سرم هست که زير علمت باشم و بس
آستان بوس غبار حرمت باشم و بس

چيزي از شعر نفهميدم و شاعر نشدم
بهتر آن است سگ محتشمت باشم و بس

مرده از هر نظري زنده تر از دل مرده ست
بگذاريد که دنبال دمت باشم و بس

جز در خانه ي تو در نزدم جاي دگر
تا خدا هست گداي کرمت باشم و بس

کشته ي اشکي و من عاشق گريه شده ام
دوست دارم که خريدار غمت باشم و بس

کار و بار دل مجنون مرا جور کنيد
ميتوانيد به يک غمزه مرا تور کنيد

جز در خانه ي تو پارس نکردم جائي
نام من را سگ اين طايفه منظور کنيد

بشکند پايم اگر جز در اين خانه روم
فکر رفتن به بهشت از سر من دور کنيد

چشم من هست به دست تو فقط درعالم
اگر اين چشم خطا رفت مرا کور کنيد

غوره اي کالم و در آرزوي اين که مرا
گوشه ي ميکده يک خوشه ي انگور کنيد

  • دوشنبه
  • 8
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 20:25
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران