بار قبلي ديدم از تو پيكري مانده به جا
پيكري لبريز زخم و بي سري مانده به جا
جاي يك بوسه برايم بر تن تو جا نبود
ديدم از كل حسينم حنجري مانده به جا
خم شدم بوسه زدم رگ هاي حلقوم تو را
بعد از آن بوسه به كامم آذري مانده به جا
خاطرت كه هست كوه صبر ميخواندي مرا
ديگر از آن كوه هم چشم تري مانده به جا
آنقدر يك اربعين جان از غم ات آتش گرفت
كه فقط از خواهرت خاكستري مانده به جا
لاله هايت را امانت دست من دادي ولي
آه از تو لاله هاي پرپري مانده به جا
از امانت داري ام شرمنده ام در شهرشام
من بميرم يك سه ساله دختري مانده به جا
- سه شنبه
- 9
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 15:37
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه