• شنبه 3 آذر 03

 محسن صرامی

غزل دلهره -(شب شد و دور و برم پر شده از دلشوره)

630

شب شد و دور و برم پر شده از دلشوره
همه جا در نظرم پر شده از دلشوره

جريان چيست غزل دلهره دارد انگار
دفتر و شعر و قلم پر شده از دلشوره
 
شده آتشكده خاموش ولي دل گرم است
تاق كسري و حرم پر شده از دلشوره

لب درياچه شده خشك و پر از هرم عطش
به خداوند قسم پر شده از دلشوره

دو قدم دلهره دارم سه قدم شوق وصال
دل دل از چيست؟قدم پر شده از دلشوره

هم گرفته ز غبار قدمش جان خورشيد
هم سر سفره ي نورش شده مهمان خورشيد

بسكه عالم شده از نور جمالش روشن
پشت ابري ز خجالت شده پنهان خورشيد

زده زانو در اين خانه اگر ميبيني
پيش چشم همگان هست درخشان خورشيد

سجده ها كرده به خاك قدم پيغمبر
خوش به حالش شده در ميكده دربان خورشيد

ميتوان گفت كه شب ها ز فراق احمد
برده از شدت غم سر به گريبان خورشيد

شد خلاصه همه ي نور نبوت در او
جمع از اول خلقت شده رحمت در او

در حديث آمده لولاك  خلقت الافلاك
پس خدا كرده نهان علت خلقت در او

مصطفي هست همان خير الامور اوسطها
خير كل اوست،ببين كل عدالت در او

دخترش فاطمه باشدبه مديحش كافي ست
هر ملك ديده تماميت عصمت در او

نيمه ي ديگر احمد كه به جز حيدر نيست
با علي جمع شده اصل ولايت در او

  • سه شنبه
  • 9
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 16:6
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران