در اولين مصرع نوشتم در به سختي
دادم ادامه حرف را ديگر به سختي
قبلش بماند روضه را خواندم از اينجا
از پشت در برخواست يك مادر به سختي
پرسيد از فضه كجا بردند علي را
فضه اشاره كرد سمت در به سختي
افتاد از دستم قلم از شدت غم
دارد ادامه ميدهد دفتر به سختي
اي كاش روضه در همين جا ختم ميشد
آمد كنار فاتح خيبر به سختي
شد يك تنه او روبرو با چند نامرد
قنفذ جدايش كرد از حيدر به سختي
هم بازو و هم پهلو و هم دل شكسته
آمد به مسجد جان پيغمبر به سختي
با خطبه اي قراء آن ها را زمين زد
برگشت سمت خانه اش كوثر به سختي
تنها براي مرتضايش ماند زنده
يك چند ماهي گوشه ي بستر به سختي
- سه شنبه
- 9
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 16:19
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه