آخر از آلام دنیا خسته شد زهرای من
دل برید از خانمانش دلبر زیبای من
آفتاب عزتم بر مغرب رحلت شتافت
روزگارم تیره و تاریک شد دنیای من
روزهای عمر من دیگر نباشد پر فروغ
لیل یلدا را به غصه آورد شبهای من
محنتم بحر است بحرم دائماً طوفانی است
کی فروکش میکند دریای طوفان زای من
دیده هایم اشک ریزد همچو ابر اشکریز
خون بگرید ابر نیسان گر شود بر جای من
نازنینم از گلیم زندگی پا می کشد
از گلیم غصه ها بیرون نگردد پای من
درد زهرا را به کس واضح نمی گوید علی
حال او باشد عیان از درب خونپالای من
در امانت شد خیانت از نبی شرمنده ام
از غم امروز مشکل تر غم فردای من
- چهارشنبه
- 10
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 10:7
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرحوم انور اردبیلی
ارسال دیدگاه