رفتي و من ماندم و سوز صداي زينبت
سوختم از گريه هاي هاي هاي زينبت
يك طرف با ظرف آبي اوست اطراف حسين
يك طرف هم مجتبي دارد هواي زينبت
از خوراك افتاده او بعد از تو و تنها شده
حا و سين و يا و نون آب و غذاي زينبت
ام كلثومت مرا انداخت ياد مادرم
كار خانه ميكند او پا به پاي زينبت
چادرت را دخترت سر ميكند وقت نماز
گريه دارد ميكند با من خداي زينبت
پختن نان روز آخر علتي جز اين نداشت
با كنايه روضه اي خواندي براي زينبت
- چهارشنبه
- 10
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 21:8
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه