جز غم عشق بنا نیست که محزون بشویم
عقل ما خواسته این را به تو مجنون بشویم
گرد و خاکیم به ناپاکی و باید آن را
تا شود شسته ز دل دیدهٔ کارون بشویم
دعوی ماست بر عالم فقط ارباب تویی
در گدایی به درت قبطهٔ قارون بشویم
چون تویی نقطه پرگار به یمن تو حسین
تا نویسیم ز تو بر همه کانون بشویم
چه حیاتی است در آبی که نصیب تو نشد
بس بگرییم چو لبهای تو هامون بشویم
جان ناقابل ما نذرِ تو آخر گردد
آخرالامر به شعر همه مضمون بشویم
- پنج شنبه
- 11
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 11:45
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حامد آقایی
ارسال دیدگاه