ای آشنا به درد علی در وطن بمان
خانه شود بدون تو بیت الحزن بمان
هستی بهار و دلخوشی این چمن به توست
ای توبهار من مرو از این چمن بمان
وقتی که میزنی مژه دلگرم میشوم
آرامش علی مرو از پیش من بمان
دیدی که من چقدر غریبم؛سپاه من
پس لااقل تو حرف جدایی مزن بمان
از دست تا نرفته؛تو بگشا دو چشم خویش
ترسم ز غصه ی تو بمیرد حسن بمان
بایک اشاره باز شود زخم سینه ات
آخر چگونه غسل دهم این بدن بمان
فکری به حال بی کفنی حسین کن
از بهر آن شهید بدون کفن بمان
*****
شائق
- شنبه
- 13
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 17:44
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه