• جمعه 2 آذر 03

 محسن صرامی

یا حيدر -(خبر از دلم نداري كه شوي دچار مستي)

492

خبر از دلم نداري كه شوي دچار مستي
نرسيده ام به جائي مگر اعتبار مستي
كند استفاده هر جا دل از اختيار مستي
به من خمار داده كسي انحصار مستي
(همه عمر بر ندارم سر از اين خمار مستي)

سر خم مي سلامت كه دوباره مست مستم
دل بي پناه خود را سر زلف يار بستم
چه تعجبي اگر كه همه دم خمار هستم
سر خود شكستم اما سر عهد خود نشستم
كه بلند مي شود از سر من بخار مستي

به كسي نمي دهم دل به جز آن كه دلبر است او
به خدا كه با خدايش همه جا برابر است او
همه حاصل نبوت همه ي پيمبر است او
هله مست مست مستم كه مي است و ساغر است او
دل من كه در هوايش شده رهسپار مستي

دل هر خدا شناسي شده بقرار حيدر
كه شد اعتبار كعبه هم از اعتبار حيدر
زده مستجار عمري همه جاي جار حيدر
به كسي چه ربط دارد كه شدم خمار حيدر
چه خوش است جا كند خوش سر ما به دار مستي

كسي از مقام او جز خود حق خبر ندارد
كه صفات حيدري را كسي از بشر ندارد
كه نبي ست شهر علم و به جز او كه در ندارد
شب مستي دل و او بخدا سحر ندارد
شده جاري از دو چشمم سحر آبشار مستي

علي اول است يعني كه ندارد ابتدائي
علي آخر است يعني كه ندارد انتهائي
كه به امر خويش كارش شده هر زمان خدائي
چقدر پر است دور سر مرتضي فدائي
ز قديم بوده اصلأ دل ما شكار مستي

كف پاي او گرفته سر دوش مصطفي جا
روي كرسي خدائي به علي دهد خدا جا
بغل خودش دهد او ز كرم به هر گدا جا
نرسد به هر كسي در صف مست مرتضي جا
نرود ز ياد عاشق بخدا قرار مستي

به خدائيش قسم كه فقط اوست نفس طاها
كه غبار خاك پايش شده زينت طلاها
به فداي حسنينش شده والشمس و ضحاها
نكند بگيري از ما مي دوست بارالاها
كه دل اسير ماها شده گرم كار مستي

زده دم به دم دم از او شده هر كسي پيمبر
به محبتش به حيدر شده احمد از همه سر
به هر آسمان شنيده سخن از علي مكرر
كه گرفته هر ملك هم ز نبي سراغ حيدر
خود اسم اعظم است اين نه فقط شعار مستي

به دودست خود سرشته گل آدم و گل ما
به دو چشم خود ربوده دل آدم و دل ما
سخن از علي ست هر جا نمك محافل ما
شده ايم سائل او همه خلق سائل ما
ندهم به هشت جنت تب روزگار مستي

كسي اختيار عالم به ابوتراب داده
وسط نماز حتي به گدا جواب داده
ز شراب الغديرش به همه شراب داده
كه از آن مي طهورا به من خراب داده
ز غدير خم تراود مي دوستدار مستي

بخدا گرفته ما را دم تيغ ذوالفقارش
شده قبل از آفرينش دل عاشقان شكارش
زده دم كسي كه از او چه خوش است روزگارش
متوسل است بر او گره هر كه خورده كارش
چه كنم اگر نسوزد دل از اين شرار مستي

شب عاشقان بيدل سخن از علي ميان بود
همه حرف حق و احمد از اميرمومنان بود
همه حسرت ملائك به كنار ما بمان بود
به زمين قدم كه ميزد شعفي در آسمان بود
نخورم تلو تلو در وسط بهار مستي

شب ليله المبيت از نفس علي خدا گفت
كه هزار راز از آن شب در گوش مصطفي گفت
صلوات بارها بر جلوات مرتضي گفت
همه آيه هاي قرآن فقط از علي به ما گفت
سر دوش ما نهاده خود يار بار مستي

بخدا كه تير عشقش به هدف رسيده اينجا
چه كسي خمار مانده كه شعف رسيده اينجا
طرف حساب ما از دو طرف رسيده اينجا
چه نسيم دلپذيري ز نجف رسيده اينجا
(همه عمر بر ندارم سر از اين خمار مستي)

  • پنج شنبه
  • 18
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 18:23
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران