واااااي ، شِکست بالو پَرم
واااااي ، تا رفتي از بَرم
واااااي ، کُجایي هَمسرم
خُونه رو سَرم شُد آوار
تا میشدي دست به دیوار
خُون میچکید از لباست
بلند میشدي تو هر بار
از فِضّه کُمک گرفتي
نباید تو راه میرفتي
کارم شُده غُصّه خوردن
چرا به علي نگفتي
چي اَزت مونده یادگار
که حسن میشه بیقرار
تُوي خواب با گریه میگه
پاتو رو گوشوارش نزار
آه و واویلا مادرم
واااااي ، رو دیوار رَد خُون
واااااي ، شُدي قامت کَمون
واااااي ، بهارم شُد خَزون
مُدتیه تُوي بَستر
اُفتادي با چشماي تَر
هر باري نگات میکردم
خیره میشُدي به اون دَر
خدا چي به روزم اومد
حالِ فاطمم شُده بَد
دَر خُونمو سوزوندن
از رو فاطمم شُدن رَد
نمیره از یادم خدا
دیدمت ببین شعله ها
بمیرم حقِ تو نبود
لِح بِشي زیرِ دستُ و پا
آه و واویلا مادرم
واااااي ، شُدم خُونه نِشین
واااااي ، شُدم زارو حَزین
واااااي ، بیا زهرا ببین
بي تو شُده دُنیا عذاب
رفتي شُده حالم خراب
تو کوچه سلام میکنم
دیگه نِمیدن بِم جواب
به حالو روزم میخندن
رو خاکِ کوچه کِشوندن
وقتي منو هم میبینن
دَراشونا روم میبندن
روزگارِ من شُد سیاه
زهرا جان بودي بي گُناه
مگه میشه یادم بِره
میکشیدي از درد تو آه
آه و واویلا مادرم
- جمعه
- 19
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 21:8
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس میرخلف زاده
ارسال دیدگاه