سر او جان دادم
با تماشاي تن بي سر او جان دادم
نفسم بند آمد
بودم و با نفس آخر او جان دادم
در همان كرببلا
زير سم ها بغل پيكر او جان دادم
يا بني ميگفت
به خودش ميزد و با مادر او جان دادم
پير شد عمه ي ما
از غم بي كسي خواهر او جان دادم
تشنه هر وقت شدم
ياد لعل لب آب آور او جان دادم
هر كجا بود عبا
ياد تشيع علي اكبر او جان دادم
آه از اشك رباب
جگرم سوخت و با اصغر او جان دادم
دخترم بابا گفت
ياد آن نيمه شب و دختر او جان دادم
چندمين معصومم
كه پس روضه براي سر او جان دادم
- شنبه
- 20
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 21:1
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه