رفتی و مانده ام از هجر تو آخر چکنم
همدمم بی تو شدم بی کس و یاور چکنم
کوثرم ساقی کوثر ز نفس افتاده
تو بگو بعد تو ای سوره ی کوثر چکنم
تو نه تنها سپرم،لشکر حیدر بودی
بی سپر بعد تو با اینهمه لشکر چکنم
مثل تو در وسط کوچه زمین می خوردم
قوت و تاب و توان رفته ز پیکر چکنم
زینبت چادر خاکی تو بر سر دارد
می زند داد که از داغ تو مادر چکنم
گر که آرام شوند از غم تو طفلانت
حسنت سخت به قلبم زند آذر چکنم
گوشه ای می رود و گریه امانش ندهد
مات و مبهوت شود خیره سوی در چکنم
****
شائق
- سه شنبه
- 23
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 17:28
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه