چل سال پیش، صبح رسید، آفتاب هم
در یک سپیده زاده شدم، انقلاب هم
از خردسالی از همه دنیا به خانه مان
سگ ها شدند حمله ور و اضطراب هم
بابای ما که دل به خداوند بسته بود
مأیوس کرد دشمن ما را، عِقاب هم
چل سال جنگ، فتنه، ترور، اغتشاش را
تدبیر و چاره کرد، حساب و کتاب هم
در زیر سایه اش گره ای کور و گم نبود
معلوم بود مسأله با او، جواب هم
بردندمان به تلخی شعب و محاصره
تحریم بود، صاحب امّ الکتاب هم
ما دست روی زانوی غیرت گذاشتیم
می شد زیاد عزتمان، نان و آب هم
چل سال آبدیده شدم با صد امتحان
در فصل نونهالی و عصر شباب هم
چل سال، پیش چلچله پرواز خواندم و
دارم به اوج می رسم و انقلاب هم
- چهارشنبه
- 24
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 10:12
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسن صیاد
ارسال دیدگاه