جانا بیا جانا بیا ، ای دلبر زیبا بیا
زیبای بی همتا بیا ، ای یار مه سیما بیا
دستی مرا درمانده ام ، زینجا و آنجا رانده ام
خود را به غم سوزانده ام ، بهر نجات ما بیا
من سینه چاک و خوندلم ، از عشق تو اشک حاصلم
این گوشهٔ غم منزلم ، برهانم از غم ها بیا
در مقدمت سر می نهم ، از بهر تو جان می دهم
جانا تو را خاک رهم ، پا نه بر این بینا بیا
بی همرهم بی همدمم ، مونس محن یار غمم
رسواترین عالمم ، رحمی بر این رسوا بیا
دینم تو ایمانم توئی ، عشقم تو میزانم توئی
دردم تو درمانم توئی ، گشتم تو را شیدا بیا
از حسن تو مستانه ام ، از هجر تو دیوانه ام
من مست از این خمخانه ام ، با ساغر و صهبا بیا
این پرده برگیر از میان ، رخ برنما جانم ستان
جانم ستان از غم رهان ، گردم ز تو مانا بیا
گر جان ستانی جان دهی ، پرواز از این زندان دهی
هر آنچه خواهی آن دهی ، ما را نما احیا بیا
از کف توانا داده ام ، افتاده ام افتاده ام
هر آن کنی آماده ام ، نی خوف و نی پروا بیا
لختی #هدایت را نگر ، حالش ببین و در گذر
من مانم و درد و کدر ، افتاده ام از پا بیا
- جمعه
- 26
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 15:33
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد هدایتی
ارسال دیدگاه