الا که دست خدایت در آستین باشد
بیا که مانده به در دیده زمین باشد
گناه می کنم اما به خود نمی گویم
شرار قهر تو شاید که در کمین باشد
«فدای یار کن این جان نازنین ای دل!
چه جان عزیزتر از یار نازنین باشد»1
بدم ولی به غبار سرای تو سوگند
گدای کوی تو باید که بهترین باشد
خوشا به حال گدایی که دستِ چشمانش
ز ابرِ خرمنِ چشمِ تو خوشه چین باشد
چه می شود که دم مرگ پا نهی به سرم
خودت بخواه که تقدیرم این چنین باشد
کنار اشک غم فاطمیه ات باید
دوباره چشم تو با غصّه ای قرین باشد
بگو به آه دل دردآورت امشب
که روضه خوان غم مادری حزین باشد
تو روضه خوان عمویی و روضه ات باید
برای مادر عباس دلنشین باشد
بخوان ز مرثیه خوانی که روز و شب می خواند
که دیگر امّ بنین امّ بی بنین باشد
ـــــــ
1.سلمان ساوجی
- سه شنبه
- 30
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 17:49
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد بیابانی
ارسال دیدگاه