شب زمین و زمان نشاط و سرور
چرخ صافی چو صفحه ی بلّور
داده انجم به لوحه ی سیمین
همچو گل میخ های زرآذین
یا خطوط طلایی روشن
جلوه گر در جبین چرخ کهن
یا عیان قطره های باده ی صاف
در دل آبگینه ی شفاف
ماه هم چون عروس با تمکین
جاگزین در عماری سیمین
کرده اند از فروغ روحانی
قدسیان عرش را چراغانی
حوریان در بهشت جام به دست
از شراب طهور سرخوش و مست
خلدیان را به وجد می آرند
انتظار فروغ حق دارند
شب ز خود رانده فوج دل سیهی
عنبر افشان نسیم شامگهی
مکّه غرق است در فروغ اِلاه
هاله گویی گرفته چهره ی ماه
کعبه را نیز چشم در راه است
که ز راز سپیده آگاه است
باد عطر عفاف می آرد
از فلک نور وحی می بارد
یارب امشب مگر شب قدر است
کز نسیمش جهان بود سرمست
در تردّد به خاکدان از اوج
ملک از حکم حق به خیل و به فوج
یا که باشد شب عروج رسول
از مضیق جهان به اوج قبول
که شده متّصل سمک به سماک
هست هم سطح خاک با افلاک
علویان از سُرادقات جلال
ناظر اندر زمین به نور جمال
نه همین وجد و شور در بطحاست
غرق اندر شعف همه دنیاست
چون دل عالم است خرّم و شاد
هست از آن شاد، عالم ایجاد
شب صدف گوهرش تجلّی حق
مشعلی، پرتوش فروغ فلق
خانه ای در جوار بیت خدا
عرش و فرشش همه فروغ و ضیا
خانه ای بوریاش طره ی حور
حق در آن خانه در کمال ظهور
خانه آئینه ی خانه ی غیبی
منجلی از جمال "لاریبی"
خانه خال رخ بهشت برین
قبله ی ساکنان علّیّین
خانه ای حاجبش ملائک و روح
پر فضایش ز بانگ "یا سُبّوح"
آسمان ستارگاه هدی
ما صدق بر مفادّ "زَیَّنّا"
مهبط وحی و مصدر توحید
مطلع نور و وجه حیِّ مجید
خانه ای کاندر آن ز لطف خدای
کرده هژده هزار عالم جای
دارد امشب صفای بیش تری
کآید از آن صدف گران گهری
می رود شب به پیشباز سحر
مشعلی در کف از فروغ قمر
دل شب از شرار تب آب است
در سراغ سپیده بی تاب است
انتظار سپیده دارد شب
ره شتابان همی سپارد شب
فجر عصمت مگر کند دیدار
جلوه ای یابد از تجلّی یار
باد با برگ گل کند نجوا
هر کران هست شور یازهرا
آری آن جلوه ی جمال اِلاه
می شکافد حجاب لیل سیاه
امشب آئینه ی فروغ صفاست
جشن میلاد حضرت زهراست
آن که زیب جمال عصمت از اوست
بلکه تکریم آدمیّت از اوست
پرتو دیده ی عفاف و حیا
شمع سوزان محفل تقوا
حاصل عمر رهنمای بشر
مظهر خلد و معنی کوثر
گل زیبای روضه ی نبوی
میوه ی شاخسار مصطفوی
سدره ی سرفراز مینوی جان
مشعل دل فروز بزم امکان
گیتی از چهره اش بهاران شد
کون و امکان شکوفه باران شد
خنده بر لعل چون شکّر بنشست
نخل امید بر ثمر بنشست
مطلع نور اولیا آمد
مادر شاه کربلا آمد
آمد آئینه ی تجلّی نور
کاندر آن هرچه نور کرد ظهور
آمد آن علّت تداوم حق
آن تجلّای پرتو مطلق
گنج بار لآلی عرفان
آسمان مشاعل ایمان
زهره ای، مشتری خریدارش
منفعل مهر و مه ز انوارش
گوهر شب چراغ خانه ی وحی
بلبل نغمه اش ترانه ی وحی
پا به هستی نهاد هستی عشق
نگهش ذوق و حال و مستی عشق
مام امکان چکیده ی جان زاد
اصل عصمت به شکل انسان زاد
چهره اش شمع بزم عرفان باد
مقدمش روی دیده ی جان باد
فاطمه ای چراغ چشم رسول
مشعل دودمان فحل فحول
گوهری، حق خصیصه ی ذاتت
مصحفی، فضل و جود آیاتت
منِ درمانده را عنایت کن
از غلام درت حمایت کن
گرچه گفتار من سزای تو نیست
شیوه ام نیز جز ثنای تو نیست
چشم عفو از عنایتت دارم
چه کنم نارساست گفتارم
با نگاهی دوای دردم کن
بوته ام خشک خشک وَردم کن
گر زبانم به مِدحتت گویاست
اثر رحمت و عطای شماست
هم ز ارشاد و رهنمود پدر
جسته ام فیض رحمت این در
او ازل درس عشق یادم داد
رحمت حق به روح پاکش باد
آن "یتیم" پدر به شعر و ادب ( 1 )
که همه عمر کرد صرف طلب
طلب دولت ولای شما
ظل درگاه کبریای شما
ای امید و امان اهل ولا
کرمت روز محشر کبری
سایه ای بر سرش فکن ز کَرَم
تا شود خاطرش رها ز اَلَم
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
(1 ) مرحوم حاج حسین عابد متخلّص به یتیم معروف به مولانا( استاد #مولانا_یتیم ) پدر شاعر پرآوازه تبریز،مرحوم استاد محمد #عابد_تبریزی معروف به عابد خیابانی می باشند ( خداوند هر دو بزرگوار را با اربابشان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام محشور فرماید )
- چهارشنبه
- 1
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 11:31
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد عابد
ارسال دیدگاه